- Barajar
ActivarDesactivar
- Alphabetizar
ActivarDesactivar
- Frente Primero
ActivarDesactivar
- Ambos lados
ActivarDesactivar
- Leer
ActivarDesactivar
Leyendo...
Cómo estudiar sus tarjetas
Teclas de Derecha/Izquierda: Navegar entre tarjetas.tecla derechatecla izquierda
Teclas Arriba/Abajo: Colvea la carta entre frente y dorso.tecla abajotecla arriba
Tecla H: Muestra pista (3er lado).tecla h
Tecla N: Lea el texto en voz.tecla n
Boton play
Boton play
26 Cartas en este set
- Frente
- Atrás
- 3er lado (pista)
identical
|
یکسان، مشابه
|
The two rooms were virtually identical.
اتاق ها (2 اتاق) تقریبا مشابه بودند. |
component
|
مولفه، جزء
|
The factory supplies electrical components for cars.
کارخانه اجزاء الکتریکی خودروها را تامین می کند. |
virtual
|
مجازی، نزدیک به، عملا
|
Finding a cheap place to rent is a virtual impossibility in this area.
در این منطقه، پیدا کردن مکانی ارزان برای اجاره کردن، عملا غیر ممکن است. |
rational
|
منطقی، عقلانی
|
Parents need to be fully informed so they can make a rational decision.
والدین باید به طور کامل مطلع باشند، به این ترتیب می توانند تصمیمی منطقی بگیرند. |
authentic
|
معتبر، موثق
|
I don't know if the painting is authentic.
نمیدانم که آیا نقاشی معتبر (اصل) است. |
constitution
|
قانون اساسی، ساختار
|
The right to speak freely is written to the constitution of the United States.
حق بیان آزادانه در قانون اساسی ایالات متحده نوشته شده است. |
mutual
|
متقابل، دوطرفه
|
A good marriage should be based on mutual love and respect.
یک ازدواج موفق باید بر مبنای عشق و احترام متقابل باشد. |
voluntary
|
داوطلبانه
|
Most charities rely on voluntary contributions from the public.
اکثر موسسات خیریه تکیه بر کمک های داوطلبانه عمومی دارند. |
arbitrary
|
خودسرانه، دلبخواهی
|
The choice of players for the team seemed completely arbitrary.
انتخاب بازیکنان برای تیم کاملا خودسرانه (فاقد منطق) به نظر می رسید |
inevitable
|
اجتناب ناپذیر، حتمی
|
The accident was the inevitable consequence of carelessness.
تصادف، پیامد اجتناب ناپذیر بی دقتی بود. |
achieve
|
رسیدن، دست یافتن
|
They could not achieve their target of less than 3% inflation.
آنها نتوانستند به هدفشان که تورم کمتر از 3 درصد بود دست پیدا کنند. |
confine
|
محدود کردن
|
Let's confine our discussion to the matter in question, please!
لطفا اجازه دهید که بحثمان را به موضوع سوال محدود نماییم. |
compile
|
تالیف کردن، گردآوردن
|
They are compiling a dictionary of new words.
آنها در حال گردآوری لغتنامه ای از واژگان جدید هستند. |
induce
|
متقاعد کردن، باعث شدن
|
Nothing would induce me to vote him again.
هیچ چیز نمی تواند مرا متقاعد کند که دوباره به او رای دهم. |
conceive
|
تصور کردن
|
Many people can't conceive of a dinner without meat or fish.
بسیاری از مردم نمی توانند یک شام بدون گوشت یا ماهی را تصور کنند. |
dispute
|
مشاجره کردن، بحث کردن
|
The unions are in dispute with management over pay.
اتحادیه در حال بحث با مدیریت بر سر دستمزد هستند. |
contraction
|
انقباض
|
Cold causes contraction of the metal.
سرما موجب انقباض فلز می گردد. |
obstacle
|
مانع
|
This decision has removed the last obstacle to the hostages release.
این تصمیم آخرین مانع آزادسازی گروگان ها را برطرف نمود. |
restrain
|
جلوگیری کردن، مهار (کنترل) کردن
|
She was so angry that she could hardly restrain herself.
آنقدر عصبانی بود که به سختی می توانست خودش را کنترل کند. |
reflect
|
فکر کردن، منعکس کردن
|
The manager demanded time to reflect (on what to do).
مدیر برای فکر کردن (روی اینکه چه کند) تقاضای وقت کرد. |
innovation
|
ابتکار، نوآوری
|
We must encourage innovation if the company is to remain competitive.
ما باید از نوآوری حمایت کنیم، اگر قرار است که کمپانی رقابتی بماند. |
implicate
|
دلالت کردن(بر حضور فردی در امر ناپسند)
|
Have they any evidence to implicate him in the robbery?
آیا آنها مدرکی دارند که دلالت بر حضور او در سرقت داشته باشد؟ |
deviation
|
انحراف
|
Any deviation from the party's faith is seen as betrayal.
به هر انحرافی از اعتقاد (باور) حزب، به چشم خیانت نگریسته می شود. |
obstruct
|
مانع شدن
hinder, impede, hamper |
After the earthquake many roads were obstructed by collapsed buildings.
بعد از زلزله بسیاری از خیابان ها به وسیله ساختمان های فروریخته شده مسدود گردیدند. |
trait
|
ویژگی، خصوصیت
|
Arrogance is a very unattractive personality trait.
غرور یک ویژگی بسیار نامطلوب شخصیتی می باشد. |
possessive
|
ملکی، حساس به دارایی (عدم تمایل به قرض دادن دارایی ها)
|
He's a bit possessive about his CDs - I wouldn't dare ask to borrow them.
او تا حدی نسبت به سی دی هایش حساس است، جرات نمیکنم که از او درخواست کنم که آن ها را قرض بگیرم. |