- Barajar
ActivarDesactivar
- Alphabetizar
ActivarDesactivar
- Frente Primero
ActivarDesactivar
- Ambos lados
ActivarDesactivar
- Leer
ActivarDesactivar
Leyendo...
Cómo estudiar sus tarjetas
Teclas de Derecha/Izquierda: Navegar entre tarjetas.tecla derechatecla izquierda
Teclas Arriba/Abajo: Colvea la carta entre frente y dorso.tecla abajotecla arriba
Tecla H: Muestra pista (3er lado).tecla h
Tecla N: Lea el texto en voz.tecla n
Boton play
Boton play
26 Cartas en este set
- Frente
- Atrás
- 3er lado (pista)
posture
|
طرز قرار گرفتن یا ایستادن، موضع، نحوه برخورد با یک موضوع
|
The government has adopted and aggressive posture on immigration.
دولت موضعی تهاجمی در برابر مهاجرت اتخاذ کرده است. |
standpoint
|
نقطه نظر، دیدگاه
|
From a saver's standpoint, high interest rates are a good thing.
از دیدگاه یک پس انداز کننده، نرخ های بهره بالا چیز خوبیست. |
disclose
|
افشا کردن، نمایان ساختن
disclosure افشاء |
most of the people interviewed requested that their identity should not be disclosed.
اکثر مصاحبه شوندگان درخواست کردند که هویتشان فاش نگردد. |
impetus
|
نیروی محرک، انگیزه
|
The document will give fresh impetus to the debate.
(محتویات) پرونده نیروی تازه ای به بحث می بخشد. |
incident
|
حادثه، رویداد
|
There was a shooting incident near here last night.
شب گذشته، یک حادثه تیراندازی در نزدیکی اینجا رخ داد. |
predisposition
|
استعداد، زمینه قبلی، تمایل
|
She has an annoying predisposition to find fault wherever she goes.
او تمایل ناراحت کننده ای (عادتی که باعث آزار دیگران می شود) به پیدا کردن خطا در هرجایی که می رود، دارد. |
intrinsic
|
ذاتی، اصلی
|
Maths is an intrinsic part of the school curriculum.
ریاضیات یک بخش اصلی از برنامه آموزشی مدرسه می باشد. |
contrary
|
مخالف، معکوس، مقابل
|
The introduction of such a tax would be contrary to our policy.
معرفی (اعلام) چنین (نرخ) مالیاتی برخلاف سیاست ما می باشد. |
predominate
|
غالب، عمده
|
Research form the predominate part of my job.
تحقیق، بخش عمده ای از کار مرا تشکیل می دهد. |
enthusiasm
|
اشتیاق
|
After the accident he lost his enthusiasm for the sport.
بعد از تصادف، اشتیاق به ورزش را از دست داد. |
converse
|
معکوس، صحبت کردن
|
In the US, you drive on the right hand side of the road, but in Britain the converse applies.
در آمریکا، شما در سمت راست خیابان رانندگی می کنید اما در انگلستان وضع معکوسی بکار برده می شود. |
prime
|
اولیه، ابتدایی، اصلی
|
The president is a prime target for the assassin's bullet.
رئیس جمهور هدف اصلی گلوله تروریستهاست. |
redundant
|
اضافی، مازاد بر احتیاج
surplus, superfluous |
To keep the company alive, half the workforce is being made redundant.
برای زنده نگاه داشتن سازمان، نیمی از نیروی کار در حال مازاد شدن (بیکار شدن) می باشد. |
instantly
|
فورا، بلافاصله، بی درنگ
|
The driver was killed instantly.
راننده در دم (بی درنگ) کشته شد. |
regorous
|
دقیق و کامل، سخت، شدید
|
Every new drug has to pass a series of regorous safety checks before it is put on sale.
هر دارویی قبل از فروش باید مراحل کنترلی دقیق و کاملی را پشت سر گذارد. |
intense
|
شدید، زیاد
|
He suddenly felt an intense pain in his back.
|
revival
|
احیاء
|
Recently, there has been some revival of ancient music.
اخیرا، موسیقی باستانی تا حدی احیاء شده است. |
endeavor
|
تلاش کردن
|
Engineers are endeavoring to locate the source of the problem.
مهندسان در حال تلاش برای تعیین موقعیت منبع مشکل هستند. |
comperhensive
|
جامع، وسیع
|
We offer you a comperhensive training in all aspects of the business.
|
preoccupy
|
از پیش اشغال کردن
Preoccpied پریشان، شیفته، گرفتار |
Economic concerns are preoccpied they voters in this election.
نگرانی های اقتصادی (ذهن) رای دهندگان در این انتخابات را از قبل مشغول به خود ساخته است. |
spontaneous
|
خود به خود، بی اختیار، برنامه ریزی نشده
|
His jokes seemed spontaneous, but were in fact carefully prepared beforehand.
بنظر میرسه که جوک ها رو از خودش میگه (بدون برنامه ریزی میگه)، اما در واقع آن ها را از قبل با دقت آماده کرده بود. |
tremendous
|
شگرف، عظیم، قابل توجه (عالی)
|
She's been a tremendous help to me over the last few months.
در چندماه گذشته، او کمک بسیار بزرگی برای من بوده است. |
elicit
|
استخراج کردن، بیرون کشیدن
extract |
The questionnair was intended to elicit information on eating habits.
هدف نظرسنجی استخراج اطلاعاتی درباره عادات غذا خوردن بود. |
enumerate
|
برشمردن، یک به یک شمردن
|
He enumerated the benefits of the insurance scheme.
او مزایای طرح بیمه را برشمرد. |
pinpoint
|
دقیق تایین کردن
|
It is not possible to pinpoint precisely the time of death.
تعیین دقیق زمان مرگ کاری ناممکن است. |
presume
|
فرض کردن
assume, suppose |
Evryone should be presumed innocent until proven guilty.
همه افراد باید بیگناه فرض شوند تا زمانیکه گناهکار بودنشان اثبات گردد. (فرض باید بر بیگناهی افراد باشد مگر اینکه گناهشان ثابت شود) |